کد خبر : 161705
تاریخ انتشار : یکشنبه 12 دسامبر 2021 - 14:42
-

دردناک‌ترین احساس سال‌های اسارت

دردناک‌ترین احساس سال‌های اسارت

صدای رگبار می‌آمد؛ رگباری که حالا رانم را هم سوراخ‌سوراخ کرده بود. صدای عراقی‌ها به گوش می‌رسید. آمدنشان به قایق را حس می‌کردم. پلک‌هایم همچنان بسته بود و نفسم همچنان حبس. هنوز هم می‌خواستم زنده بودنم را کتمان کنم ولی نشد. به گزارش ایسنا، ملک‌حسین جلالوند از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است.

دردناک‌ترین احساس سال‌های اسارت

صدای رگبار می‌آمد؛ رگباری که حالا رانم را هم سوراخ‌سوراخ کرده بود. صدای عراقی‌ها به گوش می‌رسید. آمدنشان به قایق را حس می‌کردم. پلک‌هایم همچنان بسته بود و نفسم همچنان حبس. هنوز هم می‌خواستم زنده بودنم را کتمان کنم ولی نشد.

به گزارش ایسنا، ملک‌حسین جلالوند از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او پیرامون عملیات «خیبر» روایت می‌کند: آغاز عملیات خیبر بود. گردان عاشورا از اولین گروه‌هایی بود که حرکت کرد. حوالی غروب سوم اسفند با هفت‌هشت نفر سوارِ قایق شدیم و حرکت کردیم. هور از نیزارهایی زیبا پوشیده شده بود؛ اما در آن اوضاع، اصلاً نمی‌شد به این یک‌قلم جنس فکر کرد. خرامیدنِ بلم‌ها و آواز پرندگان، جایش را داده بود به عبور مردان جنگی. در مسیرمان موانع زیادی بود؛ یکی‌اش تنگ‌بودنِ راه آب‌رو بود[۱]؛ آن‌قدر تنگ که همزمان نمی‌شد دو قایق از آنجا عبور کنند.

در تاریکی هوا رسیدیم به اولین آبادی عراق؛ البته نمی‌شد اسمش را آبادی گذاشت؛ کلبه‌هایی پوشالی، یکی اینجا و یکی آنجا روی آب بودند. انگار تک‌به‌تک روی آب زندگی می‌کردند. گلوله به این‌طرف و آن‌طرف سد هورالهویزه می‌خورد. غرش هواپیما از بالای سرمان شنیده می‌شد. به حرکتمان ادامه دادیم. باید فقط از روی شناسایی و علامت‌گذاری بچه‌ها حرکت می‌کردیم؛ البته توی هر قایق یک بلد عراقی[۲] هم بود.

صبح چهارم اسفند بود. به‌صورت پراکنده جلو می‌رفتیم. بدبیاری نصیبمان شده بود و پروانه موتور گیر کرده بود لای نیزارها و گل‌ولای. بچه‌ها برای هل‌دادن قایق، در آن سوزوسرما تا کمر رفته بودند در آب. بالأخره پروانه‌های موتور را آزاد کردیم و ادامه دادیم.

دوباره موتور گیر کرد؛ دوباره درش آوردیم. این بار برای درآوردن قایق‌ها تا گردن توی آب رفتیم. استخوان‌هایمان از سرمای شدید آب تلق‌تولوق می‌کرد. بین قایق‌های به‌گل‌نشسته و آب‌های هور در رفت‌وآمد بودیم که رگبار اسلحه «کلاشینکف» در جفتِ ساق پاهایم نشست. بچه‌ها برای جلوگیری از خونریزی، با چفیه، بالای زانوهایم را بستند. هیچ‌جوری امکان بازگشت به عقب نبود.

هوا که روشن شد بچه‌ها مرا گذاشتند کنار یک سد خاکی[۳] و خودشان رفتند وسطِ درگیری. رادیویی کنارم روشن بود. پتویی تمام تنم را استتار می‌کرد. با شنیدن مارش حمله، که از رادیو پخش می‌شد، دردم زیادتر شد؛ چه وقتِ مجروح شدنم بود حالا!

صدای الله‌اکبر می‌آمد. عراقی‌ها از فاصله‌ای نزدیک، با قایق از کنارم رد شدند. پتویی که رویم کشیده بودند، آنها را به اشتباه انداخته بود. چند کلمه دست‌ و پا شکسته  شنیدم که می‌گفت: «میّتی در قایق است»؛ البته این برداشت من بود. پلک‌هایم را روی‌هم گذاشته بودم و دزدکی نفس می‌کشیدم.

صدای رگبار می‌آمد؛رگباری که حالا رانم را هم سوراخ‌سوراخ کرده بود. صدای عراقی‌ها به گوش می‌رسید. آمدنشان به قایق را حس می‌کردم. پلک‌هایم همچنان بسته بود و نفسم همچنان حبس. هنوز هم می‌خواستم زنده بودنم را کتمان کنم ولی نشد.

تنها کاری که کردم، پتویم را کنار زدم. نگاهی به پایم کردند؛ به‌قدری وضعش خراب بود که رویشان را برگرداندند. خداحافظی با وطن، دردناک‌ترین احساسم در طول سال‌های اسارت بود.

پی نوشت:

[۱]. در طول راه برای عبور از موانع، تجربه‌های خوبی به‌دست آوردیم؛ بچه‌ها توانستند در عملیات بدر با استفاده از این تجربه‌ها ضربات کاری‌تری به دشمن وارد کنند. (راوی)

[۲]. این افراد از مجاهدان عراقی بودند. (راوی)

[۳]. احتمالاً نزدیک شهرک القرنه بود. (راوی).

منبع:ایسنا

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آراد برندینگ

نظر سنجی انتخابات 1403

زنگوله

اخبار سلامت

دیزل ژنراتور

صیغه نامه برای هتل

پریفرم

سایت مدیر اکسپرت

خرید انواع هدایای تبلیغاتی خلاقانه

خرید دتکتور گاز از نماینده رسمی ایران

خرید صندل عمده

نحوه محاسبه اقساط

قیمت خرید تلویزیون زیر 5میلیون

صندلی آرایشگاه

زير نويس ساز

لمینت متحرک دندان

اهمیت استفاده از رپورتاژ

بهترین صرافی های ارزدیجیتال

New punjabi songs

سامانه خودنویس

آزمایشات طب کار بدو استخدام

مرجع خرید و فروش هماتیت

سازمان امور مالیاتی

مانیتور دنا

شیشه ماشین

تشک دو نفره

دکتر علی پرند

https://nipoto.com/ethereum

خرید تابلو برق

خرید رپورتاژ آگهی

مایکروسافت

  شیائومی 

 سامسونگ 

 گوشی 

 مارک  

اینتل 

 گواهینامه

  قرمز  گورمن

  تبلت  آیفون 

 طراحی

  لایکا  تایوان 

 یوتیوب  

دوربین

  اندروید  

تاشو  

چین

  گلکسی

  پیکسل 

 ساعت 

 ای‌بی 

 هوشمند 

 سطح  

جدید  

شرکت 

 معرفی  

تجاری

  طرح