کد خبر : 110788
تاریخ انتشار : یکشنبه 21 نوامبر 2021 - 20:37
-

ماجرای بسیجی‌های خاص

ماجرای بسیجی‌های خاص

معروف شده بودیم به «ارتش جانی» وقتی وارد سپاه می شدیم، می گفتند: «ارتش جانی آمدند!» به این دلیل که نام خانوادگی احسانی نژاد در آن زمان «جانی» بود. به گزارش ایسنا، ملانوری از  رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) و همرزم شهید حسن احسانی نژاد در خاطراتی پیرامون تشکیل پایگاه بسیج روایت می‌کند: اوایل انقلاب

ماجرای بسیجی‌های خاص

معروف شده بودیم به «ارتش جانی» وقتی وارد سپاه می شدیم، می گفتند: «ارتش جانی آمدند!» به این دلیل که نام خانوادگی احسانی نژاد در آن زمان «جانی» بود.

به گزارش ایسنا، ملانوری از  رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) و همرزم شهید حسن احسانی نژاد در خاطراتی پیرامون تشکیل پایگاه بسیج روایت می‌کند: اوایل انقلاب من به همراه تعدادی از جوانان در گروهی به نام «المراقبون»، منتسب به آقای خلخالی، در کرج فعالیت می‌کردیم. این گروه به جوانان آموزش نظامی و مسلحانه می‌داد تا اینکه شبی  احسانی نژاد ما را در مسجد دید. به ما پیشنهاد تأسیس بسیج را داد و گفت: «به دنبال فرمان امام مبنی بر تأسیس بسیج، خوب است فعالیت‌تان را در قالب بسیج دنبال کنید.»

با استقبال بچه‌ها از این پیشنهاد، اولین پایگاه بسیج را تشکیل دادیم و نامش را هم به پیشنهاد خود شهید احسانی نژاد گذاشتیم: «کانون نشر فرهنگ اسلامی». او خودش هم عضو فعال این گروه شد و در جلسات قرآن، حضوری مستمر داشت. وی با رفتارش حقیقتا فرهنگ اسلامی را نشر می‌داد.

 

به پشتوانه حمایت او، اوضاع طوری پیش رفت که تعداد اعضا به حدود ۶۰۰ نفر رسید. حتی ساواکی‌ها هم عضو بسیج شدند. احسانی نژاد در مقابل شکایت بچه‌ها مبنی بر حضور افراد اینچنینی! می‌گفت: «انقلاب کرده‌ایم که این‌ها درست شوند.» دیگر معروف شده بودیم به «ارتش جانی» وقتی وارد سپاه می شدیم، می‌گفتند: «ارتش جانی آمدند!» به این دلیل که نام خانوادگی احسانی نژاد در آن زمان «جانی» بود.

ما آموزش نظامی می دیدیم و برای انجام کارهای عملیاتی و حتی ضربتی در سطح شهر هم آماده می‌شدیم. مثلا شب کودتای نوژه، سردار ناصح (فرمانده وقت سپاه کرج) شبانه با شهید احسانی نژاد تماس گرفت و گفت: «ده-دوازده نفر نیرو لازم داریم. کِی می فرستی؟» شهید احسانی‌نژاد هم جواب داده بود: «تا نیم ساعت دیگر آنجا هستند!»

ما طوری آمادگی داشتیم که ظرف ۲۰ دقیقه رسیدیم به محل منظور! و با قیافه بُهت زده سردار ناصح مواجه شدیم. خود من، در حالی که زیرشلواری به پا داشتم، لباسم را دست گرفتم و پریدم پشت وانتی که راننده‌اش شهید احسانی نژاد بود. رفتار شهید احسانی نژاد الگویی برای همگان بود. او زمانی که در تعاون سپاه بود، صبور و متانت‌پیشه کار می کرد.

به خاطر دارم که در همان زمان، یک برادر بسیجی از خانواده‌ای ثروتمند و ضدانقلاب ساکن عظیمیه کرج، داوطلب اعزام به جبهه شده و پس از مدتی شهید شده بود.  احسانی نژاد که موظف بود خبر شهادت او را به خانواده‌اش بدهد، رفته بود جلوی درب منزلشان و همین که گفته بود من از سپاه آمده‌ام، با ناسزاهای آن خانواده مواجه شده بود و حتی کنک هم خورده بود، اما با صبر و متانت رفتار کرد و خبر شهادت فرزندشان را داد. بعد هم ترتیب داد تا از آنها به خوبی تجلیل شود. او به دلیل فشار کاری و روحی بسیار زیاد، حتی یک بار سکته کرد و تا مدت‌ها نیمی از بدنش فلج شد.

منبع: ايسنا

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

آراد برندینگ

نظر سنجی انتخابات 1403

زنگوله

اخبار سلامت

دیزل ژنراتور

صیغه نامه برای هتل

پریفرم

سایت مدیر اکسپرت

خرید انواع هدایای تبلیغاتی خلاقانه

خرید دتکتور گاز از نماینده رسمی ایران

خرید صندل عمده

نحوه محاسبه اقساط

قیمت خرید تلویزیون زیر 5میلیون

صندلی آرایشگاه

زير نويس ساز

لمینت متحرک دندان

اهمیت استفاده از رپورتاژ

بهترین صرافی های ارزدیجیتال

New punjabi songs

سامانه خودنویس

آزمایشات طب کار بدو استخدام

مرجع خرید و فروش هماتیت

سازمان امور مالیاتی

مانیتور دنا

شیشه ماشین

تشک دو نفره

دکتر علی پرند

https://nipoto.com/ethereum

خرید تابلو برق

خرید رپورتاژ آگهی

مایکروسافت

  شیائومی 

 سامسونگ 

 گوشی 

 مارک  

اینتل 

 گواهینامه

  قرمز  گورمن

  تبلت  آیفون 

 طراحی

  لایکا  تایوان 

 یوتیوب  

دوربین

  اندروید  

تاشو  

چین

  گلکسی

  پیکسل 

 ساعت 

 ای‌بی 

 هوشمند 

 سطح  

جدید  

شرکت 

 معرفی  

تجاری

  طرح